English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4521 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
otherworldly U متوجه دنیای دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
otherworld U دنیای دیگر
the future U دنیای دیگر عقبی
sailings U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sail U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
beau monde U دنیای مد
earths U دنیای فانی
gangland U دنیای جنایتکاران
out in the world U در دنیای آزاد
outworld U دنیای جسمانی
old world U دنیای قدیم
earth U دنیای فانی
The English - speaking world. U دنیای انگلیسی زبان
paleo arctic or palaeo U وابسته بشمال دنیای قدیم
paleo etc U وابسته بشمال دنیای قدیم
macaca U نوعی میمون دنیای قدیم
underworld U دنیای تبه کاران واراذل
macaque U نوعی میمون دنیای قدیم
New World U نیمکره غربی یا دنیای جدید امریکا
virtual U شبیه سازی محیط دنیای واقعی توسط کامپیوتر
hedonism U فلسفه خوشی پرستی وتمتع ازلذایذ دنیای زودگذر
Utopia U دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
Utopias U دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
heedful U متوجه
tenty U متوجه
advertent U متوجه
on ones guard U متوجه
attentive U متوجه
overhanging U متوجه
regardful U متوجه
point U متوجه ساختن
wistful U متوجه ارزومند
presentient U قبلا متوجه
heliotropic U متوجه پرتوافتاب
particular redemption U متوجه فقره
directs U متوجه ساختن
directed U متوجه ساختن
to waken U متوجه کردن
theocentric U متوجه بخدا
direct U متوجه ساختن
see-through U متوجه شدن
finical U متوجه جزئیات
lends U متوجه شدن
lends U متوجه کردن
tendentious U متمایل متوجه
see through U متوجه شدن
Be carful . U متوجه باش
lend U متوجه کردن
lend U متوجه شدن
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
It has come to my notice that… U اخیرا"متوجه شده ام که ...
self centered U متوجه نفس خود
It dawned on me. U بعدش من متوجه شدم.
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
Oh, I see! U آه، الان متوجه شدم!
see the light <idiom> U متوجه اشتباه شدن
I am sorry, I don't understand. متاسفم، من متوجه نمیشوم.
I am beginning to realize ( understand ) . U کم کم دارم متوجه می شوم
I see now . I got it now . I understand now. U حالافهمیدم ( متوجه شدم )
to point to something U به چیزی متوجه کردن
acroscopic U متوجه به بالا صعودی
to not be [any] the wiser <idiom> U باز هم متوجه نشدن
point U به سمت متوجه کردن
reentrant U متوجه بسمت داخل
earthbound U متوجه بسوی زمین
he aimed it at me U سخنش متوجه من بود
I am concentrating on my studies . U افکارم متوجه مطالعاتم است
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی متوجه ما است
falloff U متوجه بودن منحرف شدن
animadvert U اعتراض کردن متوجه شدن
Be carful of your health . U متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice . U کسی را متوجه چیزی کردن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
It finally sunk in ! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
It was only when she rang up [called] that I realized it. U تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
At last the penny dropped! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
to pull any one's sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one by the sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
to set one's affection فکر یا میل خود را متوجه ساختن
to strike at any one U ضربت خود را متوجه کسی ساختن
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
intensive bombardment U بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
boomeranged U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
boomerangs U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
introvert U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
blind side U سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
extrovert U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
How do I notice when the meat is off? U چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
extroverts U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
feel out <idiom> U صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
microwave hop U یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
common nuisance U منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
onshore U روی ساحل متوجه بطرف ساحل
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
The football players are warming up before the game ( match) . U هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
thence U دیگر
from one another <adv.> U از هم دیگر
alternative U دیگر
from each other <adv.> U از هم دیگر
of one another <adv.> U از هم دیگر
anymore U دیگر
he is no more U او دیگر
of each other <adv.> U از هم دیگر
again U دیگر
no more U دیگر نه
one an other U یک دیگر
further U دیگر
furthered U دیگر
furthering U دیگر
furthers U دیگر
other U دیگر
next U دیگر
others U دیگر
alternatives U شق دیگر
alternatives U دیگر
secus U از دیگر سو
another U دیگر
else U دیگر
alternative U شق دیگر
to wit U بعبارت دیگر
about-faces U سوی دیگر
at a later period U در موقع دیگر
about-faces U جهت دیگر
others U نوع دیگر
other U نوع دیگر
another day U یک روز دیگر
what more do you want U دیگر چه می خواهید
yon U ان یکی دیگر ان
In our other words. U بعبارت دیگر
alternative unit U واحدهای دیگر
no more of that U بس است دیگر
another guess U نوعی دیگر
another guess U قسمتی دیگر
about-face U جهت دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> U طور دیگر
et al U و در جای دیگر
withil U ازطرف دیگر
beside U ازطرف دیگر
variant U نوع دیگر
elsewhere U درجای دیگر
otherguess U بروش دیگر
otherguess U نوع دیگر
othergates U طور دیگر
othergates U جور دیگر
other people U مردم دیگر
shunt U به خط دیگر انداختن
another U شخص دیگر
another U یکی دیگر
otherguise U جور دیگر
otherwhile U وقت دیگر
otherwhere U جای دیگر
otherwhere U در مکان دیگر
elsewhere U بجای دیگر
elsewhere U نقطه دیگر
otherwhile U گاه دیگر
otherwhence U از جای دیگر
on the other hand U از سوی دیگر
otherness U چیز دیگر
shunted U به خط دیگر انداختن
scilicet U بعبارت دیگر
shunts U به خط دیگر انداختن
nevermore U هرگز دیگر
never more U هرگز دیگر
my other books U کتابهای دیگر من
the other two U دوتای دیگر
otherguess U جور دیگر
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
again U از طرف دیگر
to be no more U دیگر نبودن
nevermore U دیگر ابدا
next year U سال دیگر
so muchthe worse U دیگر بدتر
t' other U بعدی دیگر
Recent search history Forum search
1popsicle
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1مرض سینه وبغل
2تعریف فونتیک چیست؟
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
2transmembrane
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
1Current passworda
2single gas
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com